صداي لالايي باد را در گوش زمان
و خستگي مفرط پائيز نگاهم را در غريبانه هاي قاب چشمان
و خزان تکه وارونه شده ئ دلم را
و نجواي اغواکننده ئ چاشتگاه آفتاب را در گهواره ئ پروانه هاي جسته از
پيله ئ مهتابي آرام ، بيا و به نظاره بنگر.
. boloureahsas .
چقدر خشن اند خيابونايي که با سکوتت موافقند
وقتي پائيز از راه مي رسه و برگ هاي نارنجي عشوه گرانه دامن افشان مي کنند .
وقتي غروب دست دلبازانه نمايشي از رنگ هاي هفت رنگ ترتيب ميده
وقتي بارون مي زنه به شيشه ئ دلت و دوست داري شونه به شونه اش
زير پاي بارون خودتو تو مسير عشقت تقسيم کني
چقدر خشن اند اين خيابونا
وقتي آسمون گره از پيشوني اش وا مي کنه و پرواز گنجشگک هاي عاشق رو
به باغ چشات دعوت مي کنه
چقدر خشن اند اين خيابونا
کوچه ها . جاده ها . شهرها
وقتي دلت هواي کسي رو کرده که بايد باشه تا آروم
کنار بلور مژه هاي خيس از بارون نفس بکشي و
از عمق نگاهش اشتياق باد و برگاي خشک رو حدس بزني
چقدر خشن اند اين خيابونا که با سکوتت موافقند .
. boloureahsas .
در کدام روشني صبح
دچار بي بودني هايت هياهوي سبز پايين دست را
فرياد بايد زد .
با همهمه ي بسته ئ لبخند شبانه ئ ماه
شاخسار انديشه ئ تهي از خيالي مغشوش
زيستنگاه هميشگي خوابگردها
چگونه تماشايي خواهد شد .
صداي تنش زخم هاي کهنه
بجا مانده از قعر تلاطم امواج خيالت
حسرت سفر اندوه را تا کدام جغرافياي هستي رقم خواهد زد .
حضور ملايمت را نشانگاهي بساز .
. boloureahsas .
قايق آرزوهايم را
در تلولو آب هاي به ساحل نشسته ئ خاطرات کهنه
و حائلي از مه و نوازش آفتاب
مدت هاست مي نگرم .
در دوردست هاي غريبي نا آشنا
جائي ميان ناکجا آباد رويا و شقايق هاي به خون نشسته ئ نگاه
انتظار سپيدي را به دست نسيم مي سپارم که
با اکسير جواني هم آغوش است .
. boloureahsas .
درباره این سایت